ایا این جنایات وزارت اطلاعات همان رهبر جمهوری اسلامی ایران را در زمانی که ابدارچی بودی ندیدی؟؟؟
جناب اقای خاتمی ما سالهاست که گفتیم جنابعالی فقط عمر نظام جمهوری اسلامی را زیاد کردی اما کجاست گوش شنوا.......
بر هیچ انسان فهمیده ای پوشیده نیست، که دو ارگان مهم در اندام داخلی آدمها، نقش مؤثری در جریان زندگی فردی و اجتماعی او دارند. این اعضای داخلی بدن آدمی، قلب و مغز او هستند که با هم در شکل ظاهری هیچ تشابهی ندارند؛ و در نوع کار و فعالیت هم با یکدیگر بسیار متفاوت هستند. در یکی از آنها عواطف و احساسات فرد حضور دارند؛ و در آن دیگری نیز، سیستم های ادراک عقلی و خرد فردی انسان نهفته می باشند. عده ای از مردمان هستند، که هیچگاه اندیشه ننموده اند، که چه وقت و درکجا، از هر کدام از این دو ارگان وجود خودشان، همان طوری که باید و صحیح است استفاده بکنند؟ همان گونه که نمی دانند، چه هنگامی همزمان از هر دوی آنها بهره گیری بنمایند. گاهی لازم است برای انجام دادن امری، تصمیم مهمی گرفته بشود؛ اگر فقط به اوامر بخش قلب توجه بشود، و میدان و حوزه تصمیم گیری یک فرد، به یورش و تهاجم عواطف و احساسات وی سپرده شوند؟ درحقیقت فاصله وسیعی میان سیستم ادراک و خرد ورزی او، با قلب انباشته از عطوفت وی ایجاد می شود. عکس این قضیه هم صادق است؛ اگر وظیفه تصمیم گیری را، فقط به بخش مغز بدهیم، و به گونه ای خشک و منجمد، به موضوع بنگریم؟ بخصوص اگر این کار را به طور مستمر به انجام برسانیم؟ از خودمان موجودی سرد و غیرعاطفی خواهیم ساخت. خشک و منجمد بودن یک فرد، ضمن آنکه برای خودش مشکل آفرینی می کند؛ برای کسان دیگری که در آن جامعه هستند نیز مسآله برانگیز خواهد بود. همانطوری که زیادی احساساتی بودن یک فرد، از وی یک موجود غیر مستقل، غیر منطقی، و وابسته را می سازد؛ از یک فرد غیر احساسی و منجمد هم، موجودی تکرو، خودمحور و مردم گریز را به وجود می آورد. از آنجائی که انسان، یک موجود اجتماعی است، بیشترین کنشهای رفتاری و کرداری و گفتاری او، با همه زمینه های زندگی افراد آن جامعه، که بافت مدنی آن را تشکیل می دهند ارتباطی تنگاتنگ خواهد داشت . بنابراین تأثیر پذیری فرد و جامعه از یکدیگر ایجاب می کند که همه نکات مربوط به کنشها و واکنشهای افراد یک جامعه را، با دقت در نظر بگیریم. در کنار مسائل اجتماعی در یک جامعه، موضوعاتی هم هستند که در جریان زندگی ساکنان آن دیار، تأثیرات مهمی خواهند داشت. از جمله این موضوعات، محور مذهب و دینداری است، که دارای ضوابط و دستورات منحصر به همان محور می باشند است. در بافت اجتماعی اقوام گوناگونی که در یک جامعه زندگی می کنند؛ تنوع ادیان مشهود است. ولی میزان تأثیرات مثبت و منفی یک دین، بر دینمداران آن، موضوع بسیار مهمی است که نقش تعیین کننده ای در فرهنگ قومی آنان خواهد داشت. همه ادیانی که می شناسیم کم و بیش پیروانی دارند که برخی از آنها مذهبشان را از گذشتگان خودشان به ارث برده اند. این دسته از مردم، همانند طوطی به تقلید و تکرار نمودن دستوراتی دینی خویش می پردازند. کسانی هم هستند که خود تصمیم به داشتن دین مورد نظرشان را گرفته اند. اینان از دستورات مورد پسندشان پیروی می کنند. اما در میان هر دو دسته کسانی هم هستند که به خوبی تشخیص می دهند که کدام قسمت از دستورات دینی ایشان به کار آنها می آیند؛ و کدام نه؟! همان گونه که می دانند، پیروی نمودن از کدام بخش ازآن دین، از آنها یک فرد منطقی می سازد یا وی را به دگماتیسم مذهبی مبتلا می نماید! بخش عظیمی از مردم کشور ما، که به زور شمشیر عربهای بدوی، دین پاک اهورائی خودشان را از دست دادند و به زور به اسلام گرویدند؛ در شرایط خاص زمانی آن موقع ناگزیر به پذیرش آن بودند. اما اکنون، حالا که همگی ما به خوبی و به آشکارا می دانیم و می فهمیم که بعضی از احکام و دستورات این دین زورمحور، هیچ رابطه ای با ادراک منطقی ندارد؛ چرا باید همچنان سنگ آنرا به سینه بکوبیم؟ اگر ما توجه کامل خود را، فقط به سه نکته دستوری از این دین بیفکنیم؟ مشاهده خواهیم کرد که چرا عنوان این نوشتار کاملا مناسب انتخاب شده است؟!! " تجاوز کردن بد و ممنوع است، اما.... اگر به کافر و نامسلمان باشد؟ باکی نیست!" " دروغ گفتن ناپسند است، اما....اگر به دشمنان دین گفته شود؟ باکی نیست!" " غیبت نمودن گناه کبیره است، اما.... اگر غیبت فرد نامسلمانی باشد؟ هیچ اشکالی نخواهد داشت!" " قتل و کشتار آدمها نکوهیده است، اما.... اگر در رابطه با غیرمسلمان باشد؟ باکی نیست!" و..... من می گویم، هر کسی که به این اماها و اگرها، اعتقاد داشته و بدانها مومن باشد؛ در نابخردی وی کوچکترین شبه و تردیدی وجود نخواهد داشت. بهار 1390 هلند محترم مومنی روحی http://parsdailynews.com/82128.htm |
طرح دو موضوع و نقدی بر آنها یک این روزها هرگاه کسی که دلش به هر دلیلی تنگ می شود و یا چون نمی تواند شرایط سیاسی روز را تحلیل و فهم و هضم کند، درون غیر منسجم و افکار پریشان خودش را بر سر و روی شاهزاده رضا پهلوی تکرگ می بارد. نمونه ی این حملات غیر اخلاقی و صد البته از روی جهل و نادانی و بیرون دادن عقده های واپسمانده و غیر انسانی درونی شان بر سر و روی شاهزاده رضا پهلوی هنگامی است که ایشان از جایگاه سنبل بی بدیل ایران و ایرانی و وارث 2500 اندی سال تاریخ پادشاهی در ایران، حمله ی ناجوانمردانه، ضد انسانی و ضد ایرانی دولت و ارتش عراق علیه اعضای سازمان مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف را بطور شفاف محکوم کرده اند، بدون اینکه در این موضع گیری انسانی و ایرانی، عملکرد رهبری سازمان را در عرصه های تاکتیک و استراتژیک، در نظر بگیرند. بلکه آنچه برای شاهزاده در جایگاه وارث پادشاهی و شخصیت بی همتای فرا سازمانی و حزبی اهمیت داشت و دارد این است که بدور از هر گونه گرایش جانبدارانه، از حقوق انسانی بویژه ایرانی و منافع و مصالح ایران در چهارچوب ارضی و آبی اش دفاع بکنند. و شگفتا در این میان، بسیاری از کسانی که مخالفت خودشان را علیه این موضع انسانی شاهزاده رضا پهلوی ابراز داشتند، خودشان را هوادار نظام پادشاهی و در راسش هوادار شاهزاده رضا پهلوی می پندارند. از نظر اینها گویی شاهزاده رضا پهلوی عضو حزب یا لیدر حزبی است و باید در موضع گیریهایشان سود و زیان حربی اش را مد نظر قرار دهند. اما نمی دانند و یا به این درک نرسیده اند که شاهزاده رضا پهلوی شخصیتی است فرا حزبی و فرا ایدئولوژی که چشم بیدار و نگهبان و حافظ ایران در تمامیتش و سمبل اتحاد همه ی ایرانیان در سراسر گیتی است. اگر امروز ایشان کشتار وحشیانه و ضد انسانی دولت و ارتش عراق، علیه ی اعضای بی دفاع و محصور شده ی سازمان مجاهدین در اردوگاه اشرف را محکوم می کنند، در واقع از شرافت ایرانی که امروز به هر دلیلی اسیر خودخواهی های رهبرانشان واقع شده اند، دفاع می کنند. فراموش نکنیم که اعضای سازمان مجاهدین بیش از اینکه مجاهد باشند و یا هر نامی که دوست دارند بر خود نهند، ایرانی هستند. و ما ایرانیان بطور عام و شاهزاده بطور خاص برای حفظ کرامت انسانی ی ایرانیان باید نگذاریم کوچکترین تجاوزی به مال و جان و حتا ایده و نگاه هر ایرانی به آینده بشود. و شادا که شاهزاده رضا پهلوی اولین شخصیتی بودند که با درایت تمام عیار این حمله ی ناجوانمردانه و بربر منشانه ی دولت و ارتش عراق، به حریم و جان ایرانیان در اردوگاه اشرف را به موقع محکوم کردند. و در پرتو این موضع گیری درخشان شاهزاده بوده است که سیل اطلاعیه ها و بیانیه های ِ محکومیت دولت و ارتش عراق توسط سازمانها، احزاب و شخصتیهای سیاسی و فرهنگی و حمایت از جان ایرانیان در اردوگاه اشرف در سراسر جهان انتشار یافت، دولت و ارتش عراق را رسوا کرد و در وجدانهای بشریت، این حرکت ضد انسانی به عنوان جنایت علیه بشریت تثبیت شد. و مطمئن باشیم که اگر شاهزاده رضا پهلوی در این باره پیشقدم نمی شدند این انعکاس محکومیت دولت و ارتش عراق اینگونه فرا گیر نمی توانست باز تاب داشته باشد. معنی اش این است که در سرفصل ها و تند پیچ های اجتماعی و سیاسی، همه ی نگاه ها به طرف شاهزاده رضا پهلوی دوخته می شود که سود و زیان ایران و ایرانی را چگونه تشخیص می دهند. و این خود دستاورد بسیار بزرگی است که نیروهای مخالف نظام پادشاهی در این بزنگاه ها خودشان را با شاهزاده هماهنگ می کنند. بنا براین از کسانی که خود را هواداران نظام پادشاهی و شاهزاده رضا پهلوی می پندارند، انتظار این بود که این موضع شاهزاده را حمایت می کردند نه اینکه کینه های درون خودشان علیه سازمان مجاهدین را از شاهزاده طلب می کردند تا ایشان را در حد قد و قامت خودشان پایین بکشند و مثل خودشان ایرانیان را به خودی و غیر خودی تقسیم کنند. معنی اش این است که اگر هوادار نظام پادشاهی هستیم بایستی از این پس هر جا که خون ایرانی بر زمین ریخته می شود و یا به حقوقش تجاوز می شود همگام و همراه با شاهزاده از کرامت انسانی و ایرانی دفاع کنیم. یعنی بهتر است در این گونه مواقع عقده های درونی و یا خواسته های غیر انسانی و غیر اخلاقی خود را از شاهزاده مطالبه نکنیم و اگر حرفی برای گفتن داریم با نام خود و بطور مستقل در معرض نگاه عمومی بگذاریم. پیشاپیش بگویم که مبادا رهبری مجاهدین چنین بپندارند که اینگونه حمایت ها در واقع حمایت از نگاه و عملکرد بغایت ضد انسانی و ضد ایرانی ها آنها است. خیر اینگونه موضع گیری در واقع حمایت از کرامت انسانی و ایرانی، حقوق ضایع شده ی ایرانیان در اردودگاه اشرف است که بی سلاح و بی پناه اینچنین مورد هجوم بربر منشانه دولت و ارتش عراق قرار می گیرند اما رهبری سازمان هیچ راه حلی برای خروج از دامگاه مرگ و نجات جان این انسانهای ایرانی جستجو نمی کند. *** دوم مورد دیگر این است که تازگی کسانی پیدا شدند و به عبارتی خوابنما شدند که می پندارند، از بطن مادر ناسیونالیست متولد شدند و امروز ناسیونالیست واقعی خودشان هستند. اما اگر پرونده شان را ورق بزنیم و تماسها و نشست و برخاست ها و فالوده خوردنهای آنها را با نیروهای ضد چهارچوب ارضی و به عبارت دیگر با سازمانهای ضد ایران و ایرانی مورد توجه قرار بدهیم، متوجه می شویم که این کسان از چند کیلومتری بوی ضد ایرانی و ضد چهار چوب ارضی و آبی ایران می دهند. حال چنین کسان هر بار برای تضیف اعتماد ملت ایران به نظام پادشاهی و شخص شاهزاده رضا پهلوی، تراوشات مغز علیل و نگاه پریشان خویش را قلمی می کنند تا از این طریق توجه عده ای چون خودشان را جلب کنند. این قلم در یک نوشته ای تحت عنوان " نقد یک نگاه پریشان " ماهیت اینگونه افراد را به خوبی بر روی ملت ایران پنجره گشوده بود اما این کسان با حمایت ظاهری از ایرانگرای بزرگ، داریوش همایون، در واقع مخالف و ضد نگاه ایشان به آینده ی ایران سعی کردند با حمله و هجوم به اعضای حزب مشروطه ایران پایه های استراتژیک و باورشان را به آینده ی پادشاهی سست کنند که هر بار با پاسخ و گوشمالی داریوش همایون در متمدنانه کلام و ادبیاتی روبرو شدند. بهانه چه بود؟ بهانه آنها این بود که شاهزاده رضا پهلوی با حزب دموکرات کردستان و یا کردهای بخش شمال آمریکا نشست و برخاست می کنند و چون آنها یک ایران یکپارچه را نمی پذیرند پس شاهزاده به شکلی به چهار چوب ارضی ایران اهمیت نمی دهد و از هم اکنون به آنها برای جلب شان برای اتحاد، باج می دهند. و یا تازگی شاهزاده را متهم می کنند که از کنگره ی سبز حمایت کرده اند و بعد نتیجه می گیرند چنین حمایتی از کنگره، جنبش سبز راه امید موسوی و کروبی را تضعیف می کند. نگاه و اتهامی بسیار سخیف که فقط می تواند از اذهان بیمار و علیل سیاسی، چون این کسان تراوش کند. گویی شاهزاده رضا پهلوی عضو حزب و یا سازمان سیاسی است که در برخورد با نیروهای ایران و ایرانی سود و زیان حزبی یا سازمانی اش را بیش از هر موضوعی مورد توجه قرار می دهد. ای کاش می دانستند که شاهزاده رضا پهلوی به عنوان شخصیتی فرا سازمانی، فرا حزبی و ایدئولوژی، امروز و حتا فردا سمبل اتحاد همه ی نیروها با هر گرایشی در چهارچوب ارضی ایران هستند و خواهند بود و هر جا که لازم باشد برای نزدیک کردن این نیروها با گرایشات مختلف، نشست و برخاست می کنند و هر جا هم اگر لازم ببینند از اتحاد گروه ها جهت زمین زدن حکومت اسلامی حمایت می کنند. عملی که از آغاز مبارزه شان تا کنون بدون کوچکترین درنگی انجام دادند و می دهند. بهتر است این کسان به جای حمله و هجوم دیوانه وار و جاهلانه به شاهزاده رضا پهلوی به اطراف خودشان بنگرند تا بفهمند که دوستان امروزی شان فقط توده ای ها هستند و باز تو ده ای. گواه این سخنم بزرگداشت داریوش همایون است که این کسان برای مشروعیت بخشیدن به خودشان زیر نام داریوش همایون انجام دادند و یک قلم همه ی افراد شرکت کننده و سخنرانانش با کوچکترین استثناها همه شان توده ای متصل یا توده ای منفصل و یا توده ای صفت بودند. حال این کسان بر شاهزاده ایراد می گیرند که چرا با فلان گروه نشسته است و یا از فلان اتحاد حمایت کرده است. و دریغ و دردا اگراین کسان از کمترین شعوری برخوردار بودند که می دانم برخوردار نیستند باید حداقل از مکتب داریوش همایون عزیز می آموختند که آینده ی ایران را در گرو نظام پادشاهی و شخص شاهزاده رضا پهلوی می دیدند نه تضعیف کردن آن و شخص شاهزاده. و خوشا که تاریخ برای این کسان قضاوت خودش را کرده است که در این بیت چنین کسانی را جار با صدای رسا می زند. ذات بد نیکو نگردد آنکه بنیادش بد است و یا در ضرب المثل عامیانه گفته می شود " دم سگ را صد سال توی یک غالب گذاشتند تا راست گردد. اما وقتی بعد از صد سال بیرونش آوردند دیدند باز حلقه شده است و یا راست نیست." در اینجا بیش از این قلمم را را برای این کسان خسته نمی کنم چون ارزشی از نظر نگاه امروزی و این قلم ندارند. احمد پناهنده a_panahan@yahoo.de | |
احمد پناهنده | |